عمومی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

 

على دوانى

بسم الله الرحمن الرحيم

حجاز قلمرو ظهور اسلام

شبه جزيره عربستان واقع در جنوب غربى آسيا شامل باديه شام، سرزمين عراق، سواحل خليج فارس، نجد، يمامه، حجاز و يمن، بزرگترين شبه جزيره دنيا است. حجاز كه قلمرو ظهور پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) و دين مبين اسلام است، در سمت‏شمال و غرب، صحراى نجد در شرق، و يمن در جنوب شبه جزيره عربستان قرار دارد.

سراسر مرز غربى حجاز را بحر احمر يا درياى سرخ احاطه كرده است. مساحت كل شبه جزيره تقريبا دو برابر مساحت ايران كنونى يعنى بيش از سه ميليون كيلومتر مربع مى‏باشد. اين شبه جزيره از شمال به فلسطين و باديه شام (سوريه و اردن فعلى) و در شرق به عراق (قلمرو حيره) و خليج فارس و در جنوب به اقيانوس هند و خليج عمان محدود است.

هنگام ظهور اسلام، در حجاز و دشتهاى پهناور و بيابانهاى بى‏كران و بى آب و علف و لم يزرع آن، تقريبا اثرى از تمدن وجود نداشت، و در صدها فرسخ آن نشانه‏اى از حيات ديده نمى‏شد. قسمت عمده آن را دريائى از شن‏هاى روان و ريگ‏هاى تفتيده و سوزان تشكيل مى‏داد. نقاط مسكونى اين اراضى پهناور بسيار محدود بود و از چند شهر بى اهميت تجاوز نمى‏كرد. بقيه ساكنان آن صحراهاى مخوف و دهشت‏زا، قبايل پراكنده و چادر نشينان خانه به دوش بودند كه در نواحى مختلف صحرا يا در فواصل كوه‏ها به سر مى‏بردند، و پيوسته در راه يافتن آب و گياه يا براى گريز از جنگ و خون ريزيها در حال نقل و انتقال بودند.

جنوب شبه جزيره يعنى يمن داراى آب و هواى مساعد بود و آثارى از تمدن داشت كه آن هم به وسيله رومى‏ها و حبشى‏ها و در آخر ايرانيان، آخرين فروغ خود را از دست داده بود.

ناحيه شمال و شمال غربى شبه جزيره، يعنى حجاز و نجد كه دين مبين اسلام در آن طلوع نمود، چنان فاقد اهميت بود كه مورد توجه كشورگشايان واقع نمى‏شد. به طورى كه هيچ كشورگشائى زحمت لشكر كشى به آنجا را به خود نمى‏داد. زيرا نه قابل كشت و زرع و توليد بود، و نه صنايع و فراورده و محصولات تجارتى داشت، و نه چندان داراى نقاط مسكونى و خوش آب و هوا بود كه طمع گردنكشان و جهان گشايان را برانگيزد تا به آنجا لشكر بكشند، يا مردمى به اين اميدها به آن نواحى كوچ كنند، و در آنجا سكونت ورزند.

با اين وصف ناحيه شمال غربى شبه جزيره يعنى «حجاز» نظر به اينكه مركز طلوع آفتاب جهانتاب اسلام و محل نزول وحى الهى بر حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبد الله (صلى الله عليه و آله) است، براى مسلمانان از اهميت و احترام خاصى برخوردار مى‏باشد. به اين دو بيت‏شعر زيبا نگاه كنيد:

سفرى به كوى جانان ز ره حجاز باشد سفر حقيقت آرى ز ره مجاز باشد

همه خارهاى صحرا بكشم به ديده چون گل اگر اين ره بيابان طرف حجاز باشد

مواردى چند را مى‏توان در اين خصوص يادآور شد كه منطقه حجاز توجه اقوام ديگر را به خود جلب كرده است: نخست هجرت گروهى از يهود مى‏باشد كه در حمله رومى‏ها به فلسطين از تير رس آنها گريختند و براى حفظ جان خود به يمن و سرزمين يثرب يعنى مدينه كنونى و خيبر واقع در سر راه مكه و شام روى آوردند كه بعدها به نام يهودان حميرى در يمن، و بنى نضير و بنى قينقاع و بنى قريضه و خيبرى و غيره در مدينه و نواحى آن معروف گشتند.

يهود با اعراب بت پرست آميزش پيدا كردند، به آنها زن دادند و از آنها زن گرفتند، و حتى بسيارى از آنها را به دين خود در آوردند. به همين جهت بيشتر يهودان يمن و حجاز به موازات ظهور اسلام اصل عربى داشتند و به همين علت نيز با وجودى كه يهودى شده بودند، زبان و خلق و خوى عربى خود را حفظ كرده بودند.

مورد ديگر آمدن يكى از ملوك يمن به يثرب است كه به نام «تبع‏» خوانده مى‏شود. تبع لقب عده‏اى از سلاطين يمن بود. تبع اول هم عصر بلقيس ملكه سبا است. ماجراى آمدن او به مدينه هم اين بود كه عرب «يثرب‏» از ورود قوم يهود به قلمرو خود به تبع شكايت نمودند. تبع نيز به آنجا لشكر كشيد و دست به كشتار زد. سپس يكى از فرزندان خود را در آنجا به جاى خويش منصوب داشت و به يمن بازگشت. در غياب او مردم مدينه پسرش را غافلگير نمودند و به قتل رساندند. چون اين خبر به تبع رسيد بار ديگر به مدينه آمد و با قاتلان فرزند پيكار نمود.

در آن ميان دو نفر از علماى يهود بنى قريضه تبع را ملاقات كردند و از وى خواستند كه از ادامه جنگ خوددارى كند. وقتى تبع سبب پرسيد، گفتند: پيغمبرى از عرب بر انگيخته مى‏شود و به اين شهر مى‏آيد و سكونت مى‏ورزد. ما نيز به اميد درك محضر او به اين شهر مهاجرت كرده‏ايم. چون تبع اين مطلب را شنيد دست از جنگ كشيد و به يمن بازگشت.

تبع در سر راه خود به يمن از مكه گذشت و به تعمير خانه خدا «كعبه‏» پرداخت. درى براى خانه خدا (كعبه) قرار داد و كعبه را با پرده‏اى پوشانيد، و به نقلى او نخستين كسى است كه خانه كعبه را با پرده پوشش داد.(مروج الذهب مسعودى - جلد 2 صفحه 76 و كامل ابن اثير - جلد 1 صفحه 244.)

روايات اسلامى مى‏گويد تبع همان موقع به پيغمبر اسلام كه هنوز متولد نشده بود ايمان آورد.

مورد ديگرى كه مى‏بينيم به حجاز لشكركشى شده است، ماجراى مشهور قوم فيل و آمدن «ابرهه‏» فرمانده حبشى قواى اشغالگر يمن به مكه براى تخريب خانه خداست. داستان قوم فيل چنان كه مى‏دانيم در قرآن مجيد آمده است و يك سوره قرآن را تشكيل مى‏دهد.

خدا در سوره فيل مى‏فرمايد: «ما قوم فيل را مانند برگ جويده شده نابود ساختيم‏» داستان آن به هنگام خود ذكر مى‏شود.

نه تنها عرب حجاز در طول تاريخ مورد هجوم و استثمار كشور گشايان و امپراتوران عصر واقع نشده است، بلكه اصولا عرب چه در يمن و چه در حجاز، و عراق و شام و فلسطين هميشه آزاد زيسته‏اند، و آداب و رسوم خاص خود را حفظ كرده و هرگز باج گذار نبوده‏اند. فقط يمن مدتى مورد توجه روميان واقع شد و بعد هم مدتى ديگر حبشى‏ها به آن جا لشكر كشيدند، و به موازات ظهور اسلام جزو متصرفات ايران ساسانى بود و نماينده‏اى از ايران در آنجا به سر مى‏برد. تازه اين حوادث هم مربوط به شهر «صنعا» پايتخت معروف يمن و چند شهر ساحلى آن بود و ساير نقاط يمن و عرب‏نشين آنجا كه كوهستانى است تقريبا از اين پيشامدها محفوظ مانده بود.

گوستاولوبون مورخ محقق فرانسوى در اينجا سخنى دارد كه بايد آن را نگاشت. مى‏گويد: اسكندر مقدونى در صدد حمله به مناطق عرب‏نشين شام و فلسطين بود كه از دنيا رفت. پس از وى متصرفاتش ميان سردارانش تقسيم شد. آنتى گون يكى از سرداران وى پسر خود دمتريوس DEMETRIUS را به جنگ عرب شام و فلسطين مامور ساخت.

ديودور مى‏نويسد: «وقتى دمتريوس وارد پترا (از شهرهاى فلسطين) شد، اعراب به او چنين گفتند: اى دمتريوس پادشاه! چرا با ما جنگ مى‏كنى؟ ما در ريگستانى به سر مى‏بريم كه فاقد كليه وسايل زندگى و محروم از تمام نعماتى است كه اهالى شهرها و قصبات از آن متمتع و بهره‏مندند. ما سكونت در يك چنين صحراى خشك را بدين جهت اختيار نموده‏ايم كه نمى‏خواهيم بنده كسى باشيم. بنا بر اين تحف و هدايائى را كه تقديم مى‏نمائيم از ما قبول نموده، لشكريان خود را از اينجا كوچ داده، مراجعت كن و بدان كه نبطى از حال به بعد دوست صميمى تو خواهد بود، و اگر مى‏خواهى كه اين محاصره را ادامه دهى، صريحا به تو مى‏گوئيم طولى نخواهد كشيد كه دچار هزاران مشكلات و مصائب خواهى شد، و هيچ وقت هم نمى‏توانى ما را مجبور سازى معيشتى را كه از طفوليت به آن مانوس و عادى شده‏ايم تغيير دهيم، و اگر بالفرض از ميان ما اشخاصى را بتوانى اسير كنى و با خود ببرى، آنها غلامانى خواهند بود بد انديش و هيچ وقت هم نمى‏توانند طرز زندگى خود را از دست داده رويه ديگر را اختيار كنند».

«دمتريوس‏» اين پيغام صلح را مغتنم شمرده هدايا را قبول نمود و يك چنين جنگى را كه مى‏دانست مشكلات آن زياد است، خاتمه داده و برگشت (تمدن اسلام ترجمه فارسى - ص 93)

نام و نژاد عرب

در اين كه لفظ عرب از چه گرفته شده است، اختلاف نظر بسيار وجود دارد. گروهى از دانشمندان آنرا از نام «يعرب بن قحطان‏» مى‏دانند كه در يمن مى‏زيستند و اعراب نخستين بودند، ولى جمعى ديگر از اهل تحقيق به اين نظريه ايراد گرفته و مى‏گويند به خود «يعرب‏» و پدرش «قحطان‏» چه مى‏گفتند؟ بنا بر اين در اطلاق كلمه عرب بر شاخه‏اى از نژاد سامى، قول درستى در دست نيست.

«يشحب‏» پسر «يعرب‏» و «سبا» پسر «يشحب‏» بود. سبا پدر كليه قبائل عرب قحطانى است. او ده پسر داشت. شش تن از نيكان بودند و اينان: ازد، كنده، مذحج، اشعرون، انمار، حمير، و چهار تن آنها افرادى نادرست به شمار مى‏رفتند و آنها: عامله، جزام، لخم، و غسان بودند. قبائل عرب قحطانى به نام اينان موسوم شدند، و از آنها نيز تيره‏هائى پديد آمدند كه قرنها پس از ظهور اسلام باقى بودند.

اعراب نژاد سامى بازماندگان «سام‏» پسر حضرت نوح پيغمبر بودند و لذا زبان آنها را شاخه‏اى از زبان سامى مى‏دانند كه بهترين زبان نژاد سامى است.

مورخان، قوم عرب را به دو دسته تقسيم كرده‏اند: عرب خالص كه گفتيم ساكن يمن بوده‏اند و به عرب قحطانى شهرت داشتند، و تيره ديگر، عرب عدنانى بودند كه در سرزمين تهامه، نجد، يمامه، حجاز، شام و عراق پراكنده شدند.

عدنان نياى اعلاى اينان كه جد بيستم پيغمبر اسلام است، نواده حضرت اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم خليل است. علت‏سكونت آنها در سرزمين حجاز اين بود كه بواسطه مصالحى، خداوند به ابراهيم وحى نمود كه فرزند خردسالش «اسماعيل‏» و مادرش «هاجر» را بوسيله «براق‏» از فلسطين به نقطه‏اى در حجاز كه بعدها شهر مقدس مكه در آنجا بنا شد، بياورد و در آنجا ساكن گرداند، و ابراهيم نيز چنين كرد».

هنگامى كه ابراهيم هاجر و اسماعيل را در نقطه كنونى شهر مكه فرود آورد و خواست به خدا بسپارد و به فلسطين باز گرداند، گفت: «خداوندا! من دودمانم را در سرزمينى بدون كشت در نزد خانه محترمت‏ساكن گردانيدم، تا نماز گزارند، پس دلهاى مردمان را به سوى آنها معطوف دار، و به آنها روزى ده، باشد كه تو را شكر كنند (ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم. ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون - سوره ابراهيم آيه 37)

با پديد آمدن آب زمزم در زير پاى اسماعيل شيرخوار كه به طرز معجزه‏آسا تحقق يافت، و آگاهى قبيله جرهم از وجود آب در آن نقطه و آمدن بدانجا، اسماعيل در ميان قبيله مزبور پرورش يافت، و زبان آنها يعنى عربى را فرا گرفت.

حضرت اسماعيل در جوانى، با دخترى از عرب اصيل قحطانى از قبيله «جرهم‏» ازدواج كرد. معد فرزند عدنان چهار پسر به نامهاى: نزار، قضاعه، قنص و اياد، داشت. قبائل مضر، ربيعه، انمار، خثعم، ثقيف، بجيله، قضاعه، تميم، مزينه، خزاعه، اسلم، هذيل، طى، كلب، كنانه، خزيمه، و تيره‏هائى كه از اينان منشعب گرديدند، به آنان نسبت مى‏رساندند. به اينان عرب مستعرب يا عرب اسماعيلى مى‏گفتند. قبيله مشهور و محترم «قريش‏» نيز به آنها مى‏پيوستند.

به تقسيم ديگر به موازات ظهور اسلام، عرب سه دسته بودند. عرب شمال كه در نجد و حجاز و اواسط سرزمين عرب يعنى شبه جزيره مى‏زيستند، و به زبانى كه قرآن مجيد بر اساس آن نازل گرديد، سخن مى‏گفتند. و ديگر عرب قحطانى مقيم جنوب بودند كه در يمن موطن اصلى خود و حضر موت سكونت داشتند، و زبان آنها لغت‏سباى يا حميرى بود. عرب قحطانى به مرور ايام در حجاز پراكنده شدند كه از جمله دو قبيله معروف اوس و خزرج بودند، كه در سرزمين يثرب و شهر «مدينه‏» به سر مى‏بردند.

دسته ديگر عرب «نبطى‏» بود كه در اصل عرب نبودند، ولى با عرب آميزش پيدا كردند و در سرزمين آنها سكونت ورزيدند، و با آنان وصلت نمودند. از اينرو، زبان آنها عربى خالص نبود، بلكه تركيبى از عربى و غير عربى بود.

چون بحث ما درباره حجاز و قلمرو ظهور دين مبين اسلام است، لذا در اين باره سخن مى‏گوئيم:

قرنها پيش از ظهور اسلام در نقطه شرقى و شمالى شبه جزيره عربستان، سه تيره از عرب وجود داشته‏اند; بدين شرح:

1- اعراب بائده

قبل از همه در عربستان مى‏زيسته‏اند، و براى خود دوران و سرگذشتى داشته‏اند، ولى طى حوادث شومى منقرض گشتند و نابود شدند. به همين جهت نيز به آنها «بائده‏» مى‏گويند، يعنى نابود شده و از ميان رفته.

گويا اينان همان قوم عاد و ثمود و غيره بوده‏اند كه در سرزمين «احقاف‏» يعنى جائى كه امروز كشور مسقط و عمان است، مى‏زيسته‏اند، و در نقاط ديگر شبه جزيره هم پراكنده بودند. در روزگار طلوع اسلام، الواح و قبورى باقى مانده بود كه مردم آنها را به همان عرب بائده نسبت مى‏دادند.

2- اعراب نجد

اينان كه در شرق شبه جزيره به صورت قبائل مختلف مى‏زيستند، روزگار خود را حتى در يك قرن پيش با چادرنشينى و جنگ و گريزها مى‏گذرانيدند. از نيم قرن به اين طرف خاندان سعودى در اين منطقه حكومت‏خود را تشكيل داده و امروز پايتخت آنها «رياض‏» در منطقه نجد واقع است (يكى از كارهاى زشتى كه اين خاندان نمودند اين است كه سرزمين مقدس حجاز و محيط طلوع آخرين ديانت الهى و پيغمبر ختمى مرتبت (صلى الله عليه و آله) را به جاى اينكه عربستان بنامند، بنام جد خود «سعود»، عربستان سعودى ناميدند. و آن سرزمين مقدس را كه تعلق به عموم مسلمانان جهان دارد بعنوان ملك شخصى خود در آوره‏اند!)

3- اعراب حجاز

عرب اصيل شبه جزيره كه قرن‏ها بواسطه وجود خانه خدا (كعبه) در ميان آنها، محترم‏ترين مردم به شمار مى‏رفتند، در قسمت‏شمال و غرب جزيره به سر مى‏بردند. شهرهاى حجاز هنگام ظهور اسلام مكه و مدينه و طائف بود. در كنار درياى سرخ و سى و دو فرسخى شهر مدينه هم «ينبع‏» قرار داشت، كه خود بندرى بوده است، و رابط ميان حجاز و آفريقا به شمار مى‏رفت.

قريش نجيب‏ترين مردم حجاز بودند كه در شهر مكه سكونت داشتند. نجابت و احترامى كه قريش در ميان ساير قبايل مختلف عرب كسب كرده بودند، به خاطر «كعبه‏» خانه خدا و يادگار حضرت ابراهيم و اسماعيل بود كه قريش خود از اولاد حضرت اسماعيل به شمار مى‏رفتند. به طورى كه عموم قبايل عرب در يمن و حجاز و نجد و ديگر نقاط كعبه و شهر مكه را محترم شمرده و آن مكان مقدس را رمز اعتبار خود مى‏دانستند.

هر ساله اعراب از باديه‏ها و شهرها در ماه رجب و ذى حجه براى زيارت كعبه و انجام مراسم، و زيارت بت‏هاى مشهور خود به مكه و منا مى‏آمدند. از ميان عرب عدنانى و قريش قبائلى كه شهرت داشتند عبارت بودند از: بنى هاشم، بنى اميه، بنى مخزوم، بنى اسد، بنى نوفل، بنى جمح، بنى عدى، بنى سهم، بنى عبدالدار، بنى زهره، و غيره.

و از اينان نيز تيره‏هائى به وجود آمدند كه در تاريخ اسلام از ايشان ياد مى‏شود.

از اين قبائل چهار قبيله بيش از بقيه شهرت داشتند، و محل اعتبار و مورد توجه بودند: بنى هاشم، بنى اميه، بنى مخزوم، بنى عبدالدار. هنگام بالا گرفتن كار پيغمبر (صلى الله عليه و آله) در مكه و مدينه، بزرگ بنى هاشم پيغمبر اسلام، و بزرگ بنى اميه ابوسفيان، و بزرگ بنى مخزوم ابوالحكم بود كه بعدها بواسطه خودسرى و جهالتش در مقابل اسلام و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) «ابوجهل‏» خوانده شد.

مردم قريش طى سفرهاى بازرگانى خود در شام و فلسطين با نصارا، و در حيره (عراق) با ايرانيان و در يمن با يهوديان حميرى آشنا شدند، و از مجموع اين برخوردها به ميزان زيادى از طرز تفكر و آداب و رسوم آنها آگاهى يافتند، بدون اينكه راه و روش و آداب و رسوم خود را از دست بدهند، يا تحت تاثير آنها قرار گيرند.

كار قريش در مكه و طائف تجارت، و اعراب باديه شترچرانى و جنگ و گريز و قتل و غارت بود. قرآن مجيد از اين دو وضع قريش و اعراب باديه در موارد مختلف سخن گفته و اوضاع و احوال و طرز زندگى و روحيات و صفات آنها را بازگو مى‏كند و ما طى سخنان آينده از آنها ياد خواهيم كرد.

عمومی...
ما را در سایت عمومی دنبال می کنید

برچسب : فا, نویسنده : A K fcb1379 بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392 ساعت: 21:23

گناه چيست؟

«گناه» عملي است كه با اراده و رضايت الهي در تضاد بوده ، با ايجاد نوعي “ تاريكي" معنوي در نفس انسان، آدمى را از خداي متعال كه "نور" آسمانها و زمين است، دور مى‏سازد و به عبارت ديگر، موجب بازماندن وى از كمال و قرب به خدا مى‏گردد.

تعيين اين كه چه چيزي گناه است و چه چيزي ثواب از طريق كتاب و سنت مقدور است، زيرا در بسياري از موارد، گناه بودن عملي قابل تشخيص عقلاني نيست و خداي متعال است كه اين موارد را به اقتضاي علم و حكمت مطلق خود، از طريق وحي و دين، براي بشر بيان نموده است.


اقسام گناه
:
عالمان اسلامي گناهان را بر دو گونه تقسيم نموده اند: گناهان كبيره (بزرگ) و گناهان صغيره (كوچك)..
اين تقسيم بندى از قرآن و روايات سرچشمه گرفته است ؛ در قرآن چنين مى خوانيم: اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم وشما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم . (نساء، 31) 1
و در جاى ديگر آمده است: و كتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود، گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ، ترسان و هراسناكند، و مى گويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست ، مگر اينكه آن را شماره كرده است ؟ (كهف، 49) 2
و درباره ى بهشتيان مى خوانيم: مواهب آخرت ، جاودانه است براى آنانكه از گناهان بزرگ و كارهاى زشت پرهيز مى كنند. (شوري، 38) 3
از اين آيات به روشنى استفاده مى شود، كه گناهان ، دو گونه اند: كبيره و صغيره و همچنين استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقيقى بخشودنى نيست ،
ولى بعضى از آنها بخشودنى است .

امام على عليه السلام در گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخشش داريم و هم ترس از كيفر.
سپس فرمود: اما گناهى كه بخشيده است ، گناه بنده اى است كه خداوند او را در دنيا كيفر مى كند و در آخرت كيفر ندارد. در اين صورت خداوند حكيم تر و بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دو بار كيفر كند.
اما گناهى كه نابخشودنى است ، حق الناس است يعنى ظلم بندگان نسبت به همديگر كه بدون رضايت مظلوم بخشيده نمى شود.
و اما نوع سوم ، گناهى است كه خداوند آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصيب او نموده است ، و در نتيجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم اميد به آمرزش پروردگارش دارد، ما نيز درباره ى چنين بنده اى ، هم اميدواريم و هم ترسان . (بحار الانوار، ج6، ص29) 4

ملاك كبيره (بزرگ) بودن گناه
:

در قرآن مجيد و كلام معصومين (ع) كليه اعمالى كه گناه محسوب مى‏شود، بيان گرديده است ، منتهي كبيره بودن گناه، پيرو ملاك هايي است.

در كتاب تحرير الوسيله امام خمينى قدس سره پيرامون معيار گناهان كبيره ، چنين آمده است :
1- گناهانى كه در مورد آنها در قرآن يا روايات اسلامى وعده ى آتش ‍ دوزخ ، داده شده باشد.
2- از طرف شرع ، به شدت ، از آن نهى شده است .
3- دلايلي وجود دارد كه معلوم مي شود آن گناه ، بزرگتر از بعضى از گناهان كبيره است .
4- عقل ، حكم كند كه فلان گناه، كبيره است .
5- در ذهن مسلمينِ پاى بند به دستورات الهى ، چنين تثبيت شده كه فلان گناه ، از گناهان بزرگ است .
6- از طرف پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله)
يا امامان (عليهم السلام) در خصوص گناهى تصريح شده كه از گناهان كبيره است .

(برخي از فقها تعزير را نشانه كبيره بودن گناه مي دانند كه در اين صورت استمنا نيز از گناهان كبيره محسوب خواهد شد ، زيرا در روايتي آمده است كه علي (ع)، با زدن روي دست، شخص مستمني را تعزير فرمودند.)
البته گناهان كبيره نيز همه در يك سطح نيستند. بعضى بدون توبه بخشيده نمى‏شوند، مانند «شرك» و «قتل نفس» و برخى بدون توبه و تحت شرايطي و در اثر انجام كارهاي نيك ممكن است مشمول مغفرت گردند
.


فهرست گناهان كبيره:

روايات متعددى از ائمّه عليهم السلام به ما رسيده كه بيانگر تقسيم گناهان به كبيره و صغيره است ، ودر كتاب اصول كافى يك باب تحت عنوان" باب الكبائر" به اين موضوع اختصاص يافته كه داراى 24 حديث است .
در روايت اوّل و دوّم اين باب ، تصريح شده كه گناهان كبيره ، گناهانى را گويند كه خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .
در بعضى از اين روايات (روايت سوم و هشتم )، هفت گناه به عنوان گناه كبيره ، و در برخى از روايات (روايت 24) نوزده گناه به عنوان گناهان كبيره ، شمرده شده است .
گرچه هر گناه ، چون مخالفت فرمان خداى بزرگ است ، سنگين و بزرگ است، ولى اين موضوع منافات ندارد كه بعضى از گناهان نسبت به خود و آثارى كه دارد، بزرگتر از برخى ديگر باشد، و به گناهان بزرگ و كوچك تقسيم گردد.

گناهان كبيره در كلام امام صادق
) عليه السلام):

عمروبن عبيد يكى از علماى اسلام ، به حضور امام صادق (عليه السلام) آمد، سلام كرد و سپس اين آيه را خواند: نيكوكاران كسانى هستند كه از گناهان بزرگ ، و زشتى پرهيز مى كنند. (شوري، 38) 5
سپس سكوت كرد و دنبال آيه را نخواند؛ امام صادق (عليه السلام) به او فرمودند: چرا سكوت كردى ؟! او گفت : دوست دارم ، گناهان كبيره را از كتاب خداوند بدانم .

آنگاه امام صادق (عليه السلام) گناهان كبيره اى را كه در قرآن آمده بيان نمودند:

1- بزرگترين گناهان كبيره ، شرك به خدا است : قرآن مى فرمايد كسي كه براى خدا، شريك قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى كند. (مائده، 72 ) 6
2- نااميدى از رحمت خدا: هيچ كس جز كافران از رحمت خدا، نوميد نگردد. (يوسف،87) 7
3- ايمنى از مكر (عذاب و مهلت ) خدا: از مكر خدا ايمن نشود، مگر مردم زيان كار. ( اعراف، 99) 8
4- عقوق (و آزار) والدين : چنان كه قرآن از زبان عيسى (عليه السلام) مى فرمايد: خدا دستور داده كه به مادرم نيكى كنم و مرا زورگوى تيره بخت قرار نداده است . (مريم، 32) 9
5- كشتن انسانِ بى گناه : و هر كس فرد با ايمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب مى كند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است . (نساء، 93)10
6- نسبت نارواى زنا به زن پاكدامن : كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى ) و با ايمان را متهم مى سازند، در دنيا و آخرت ، از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است . (نور، 23) 11
7- خوردن مال يتيم: همانا كسانى كه اموال يتيمان را مى خورند، آنها در شكم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند. ( نساء، 10) 12
8- فرار از جبهه جهاد: و هر كس در آن هنگام (جنگ ) به آنها پشت كند مگر در صورتى كه هدفش ، كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنين كسى ) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد، و جايگاه او جهنم ، و چه بد عاقبتى است . ( انفال، 16) 13
9- ربا خوارى: كسانى كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه شيطان باتماسخود، او را همچون ديوانه ، آشفته حال كرده است . 14( بقره، 275)
10- سحر و جادو: قطعا دانستند كه هر كس خريدار جادو شود، در آخرت ، بى بهره خواهد بود. ( بقره، 102) 15
11- زنا: هر كس كه زنا كند، مجازاتش را خواهد ديد، عذاب چنين كسى در قيامت ، مضاعف گردد و با خوارى ، هميشه در آن خواهد ماند. ( فرقان، 68) 16
12- سوگند دروغ براى گناه : كسانى كه پيمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك مى فروشند، در آخرت ، بى بهره اند. (آل عمران، 77)
17

13- خيانت در غنايم جنگى : و هر كه در غنيمت جنگى ، خيانت كند، روز قيامت با آنچه خيانت كرده بيايد. ( آل عمران، 161) 18
14- نپرداختن زكات واجب : در آن روز (طلاها و نقره ها را)در آتش دوزخ داغ و سوزان كرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هايشان را داغ مى گذارند. ( توبه، 35) 19
15- گواهى به دروغ ، كتمان : و هر كس گواهى دادن را پنهان كند، قلبش گنهكار است . ( بقره، 283) 20
16- شراب خوارى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس از آنها دورى كنيد باشد كه رستگار شويد. ( مائده، 90) 21
17- ترك نماز يا واجبات ديگر بطور عمد، زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: هر كس عمدا نماز را ترك كند از پيمان خدا و رسول خدا بيزارى جسته است . (بحار الانوار، ج47، ص17) 22
18و19- پيمان شكنى و قطع رحم ، چنانكه خداوند مى فرمايد: براى آنانكه (پيمان را مى شكنند و قطع رحم مى كنند) لعنت و خانه بد در آخرت ، است. (رعد، 25) 23 .
امام صادق (عليه السلام) به اينجا كه رسيد، عمروبن عبيد در حالى كه از شدت ناراحتى ، شيون مى كشيد از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: به هلاكت رسيد آنكس كه به راءى ، فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستيزكرد. (بحارالانوار، ج76، ص 8) 24

امام خميني (رض) در كتاب تحرير الوسيله مى گويد: گناهان كبيره ، بسيار است ، بعضى از آنها عبارتند از:
1- نا اميدى از رحمت خدا. 2- ايمن شدن از مكر خدا. 3- دروغ بستن به خدا يا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و يا اوصياى پيامبر عليهم السلام4- كشتن نا بجا. 5- عقوق پدر ومادر6- خوردن مال يتيم از روى ظلم . 7- نسبت زنا به زن با عفت . 8- فرار از جبهه جنگ با دشمن . 9- قطع رحم . 10- سحر و جادو. 11- زنا. 12- لواط. 13- دزدى . 14- سوگند دروغ . 15- كتمان گواهى . (در آنجا كه گواهى دادن واجب است ) 16- گواهى به دروغ . 17- پيمان شكنى . 18- رفتار بر خلاف وصيّت . 19- شرابخوارى . 20- رباخوارى . 21- خوردن مال حرام . 22- قمار بازى . 23- خوردن مردار و خون . 24- خوردن گوشت خوك . 25- خوردن گوشت حيوانى كه مطابق شرع ذبح نشده است . 26- كم فروشى . 27- تعرّب بعد از هجرت . يعنى انسان به جايى مهاجرت كند كه دينش ‍ را از دست مى دهد. 28- كمك به ستمگر. 29- تكيه بر ظالم . 30- نگهدارى حقوق ديگران بدون عذر. 31- دروغگويى . 32- تكبر. 33- اسراف و تبذير. 34- خيانت . 35- غيبت . 36- سخن چينى . 37- سر گرمى به امور لهو. 38- سبك شمردن فريضه حج . 39- ترك نماز. 40- ندادن زكات . 41- اصرار بر گناهان صغيره.
از اين ميان شرك به خدا و انكار آنچه را كه خداوند دستور داده ، و دشمنى با اولياى خدا، از بزرگترين گناهان كبيره است.
همانگونه كه بيان شد طبق فتواى امام خمينى قدس سره گناهان كبيره ، بسيار است و آنچه در بالا ذكر شد قسمتى از آنها است ، مثلا توهين به كعبه و قرآن و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله) و امامان (عليهم السلام) يا ناسزا گفتن به آنها و بدعت گذارى و.... از گناهان كبيره است .

موارد تبديل گناه صغيره به كبيره
:
از آيات و روايات استفاده مى شود كه در چند مورد، گناه صغيره ، تبديل به كبيره شده و حكم گناهان كبيره را پيدا مى كند از جمله :

اول. اصرار بر صغيره
:
تكرار گناه صغيره ، آن را تبديل به گناه كبيره مى كند، و اگر انسان حتى يك گناه كند، ولى استغفار نكند، و در فكر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آيد. صغيره همچون نخ نازك و باريكى است كه اگر تكرار شود، طناب و ريسمان ضخيمي مى گردد كه در اين صورت پاره كردنش مشكل است .
قرآن درباره ى پرهيزكاران مى فرمايد: آنان آگاهانه بر گناهانشان ، اصرار نورزند. (آل عمران، 135)25
امام باقر عليه السلام در شرح اين آيه فرمود: اصرار، عبارت از اين است كه كسى گناهى كند و از خدا آمرزش ‍ نخواهد و در فكر توبه نباشد.
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: از اصرار
بر گناه بپرهيز، چرا كه از بزرگترين جرايم است. (مستدرك الوسايل،موسسه آل البيت، ج11، ص368) 26


از گناهان كوچك غافل نشويم
:

امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) همراه ياران (در سفرى ) در سرزمين بى آب و علفى فرود آمد، به يارانش فرمود: ائتوابحطب ، هيزم بياوريد كه از آن آتش روشن كنيم تا غذا بپزيم . ياران عرض كردند: اينجا سرزمين خشكى است و هيچگونه هيزم در آن نيست !. رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: برويد هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيد آنها رفتند و هر يك مختصرى هيزم يا چوب خشكيده اى با خود آورد و همه را در پيش روى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) روى هم ريختند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اين گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند.

سپس فرمود: ايّاكم و الُمحقّرات من الذّنوب از گناهان كوچك بپرهيزيد كه همه آنها جمع و ثبت مى گردد. ...( اصول كافي، ج2، ص 288 )
امام صادق عليه السلام فرمود: لا صَغيرة مع الاِصرار در صورت
اصرار، گناه صغيره اى نباشد. ( بحار الانوار، ج 8، ص 352)


دوم . كوچك شمردن گناه:

كوچك شمردن گناه ، آن را به گناه بزرگ تبديل مى كند، براى روشن شدن موضوع ، به اين مثال توجه كنيد:
اگر كسى سنگى به سوى ما پرتاب كند، ولى بعداً پشيمان شده و عذرخواهى كند، ممكن است او را ببخشيم ، ولى اگر سنگ ريزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراض بگويد: اين كه چيزى نيست ، بى خيالش . او را نمى بخشيم ، زيرا اين كار، از روح استكبارى او پرده برمى دارد و بيانگر آن است كه او گناهش را كوچك مى شمرد. به اين روايات توجه كنيد:
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: از گناهان نابخشودنى اين است كه انسان بگويد: كاش مرا به غير از اين گناه مجازات نكنند؛ يعنى آن گناهِ مورد اشاره را كوچك بشمرد. ( بحارالانوار، ج50، ص250) 27
اميرمؤ منان على (عليه السلام) مى فرمايد: بدترين گناهان ، آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد. ( كلمة التقوي، ج2، ص294) 28
امام صادق (عليه السلام) فرمود: از گناه حقير و ريز، بپرهيز (سبك مشمار) كه آمرزيده نشود. عرض كردم : گناهان حقير چيست !؟ فرمود آن است كه : كسى گناه كند و بگويد خوشا به حال من اگر غير از اين گناه نداشتم . (مشكوة الانوار، ص273) 29

سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه
:
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه ، از امورى است كه گناه را بزرگ مى كند و موجب كيفر بيشتر مى شود. در اينجا به چند روايت توجه كنيد:
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: بدترين بدها كسى است كه به انجام بدى خوشحال گردد. ( عيون الحكم و المواعظ، ص294) 30
و نيز فرمود: كسى كه از انجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند. (عيون الحكم والمواعظ، ص436) 31
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز، كه اين شادى بزرگتر از انجام خود گناه
است . ( بحارالانوار، ج75، ص159) 32

و نيز فرمود: عذاب دردناك گناه شيرينى آن را تباه مى سازد. 33

چهارم. گناه از روى طغيان
يكى ديگر از امورى كه موجب تبديل گناه كوچك به گناه بزرگ مى شود، طغيان و سركشى در انجام گناه است ؛در قرآن كريم مي خوانيم: و اما آنها كه طغيان كردند و زندگى دنيا را مقدم شمردند، بى گمان جايگاهشان دوزخ است
.34


پنجم.
مغرور شدن به مهلت الهى:

ديگر از امورى كه گناه كوچك را به گناه بزرگ تبديل مى كند، آن است كه گنهكار مهلت خدا و مجازات نكردن سريع
او را دليل رضايت خدا بداند و يا خود را محبوب خدا بداند.

گناهكاران در دل مى گويند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنها كافى است ، وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است .
وعده عذاب جهنم براى چنين افرادى ، دليل آن است كه گناه افرادى كه مغرور به عدم مجازات سريع خداوند هستند، گناه كبيره است . (مجادله، 8) 35

ششم. تجاهر به گناه:

آشكار نمودن گناه نيز، گناه صغيره را تبديل به گناه كبيره مى كند، شايد از اين نظر كه آشكار نمودن گناه حاكى از تجرّى و بى باكى بيشتر گنهكار است ، و موجب آلوده كردن جامعه ، و عادى نمودن گناه مى گردد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: از آشكار نمودن گناهان بپرهيز، كه آن از سخت ترين گناهان است. (عيون الحكم والمواعظ، ص95) 36
و حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: پاداش پنهان كننده كردار نيك ، معادل هفتار كار نيك است ، و آشكار كننده گناه ، خوار مى باشد. (بحارالانوار، ج67، ص251) 37

هفتم. گناه شخصيت ها
:
گناه آنان كه در جامعه ، داراى موقعيت خاص هستند، با گناه ديگران يكسان نيست ، و چه بسا گناه صغيره آنها، حكم گناه كبيره را داشته باشد، زيرا گناه آنها داراى دو بعد است : بعد فردى و بعد اجتماعى .
گناه شخصيت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمينه ى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دين مردم شود.
بر همين اساس ، حساب خداوند با بزرگان و شخصيت ها، غير از حساب او با ديگران است .

گناه بزرگان از ديدگاه
قرآن
:
در سوره حاقهّ در باره عالمان بدعت گذار مى خوانيم و اگر او (پيامبر) سخن دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتيم ، سپس ‍شاهرگش را قطع مى كرديم ، و احدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايت كند. (حاقهّ،
44 تا 48) 38.


در قرآن افراد بدعت گذار و تحريف گر بسيارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى هيچكدام از آنها اين گونه سخن نگفت كه : رگ گردنت را مى زنيم ، ولى به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهيش چنين مى فرمايد، زيرا او شخص بزرگى است كه گناهش نيز بسيار بزرگ است .
بنابراين آنان كه داراى شخصيت علمى و دينى هستند و انتسابشان به دستگاه دين بيشتر است ، مسئوليت بيشترى دارند.

گناه
بزرگان از ديدگاه روايات
:
1
امام صادق عليه السلام در ضمن گفتارى فرمود: هفتاد گناه از جاهل ، بخشيده مى شود قبل از آنكه يك گناه از عالم ، بخشيده گردد. (بحارالانوار،ج75، ص193) 39
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در ضمن گفتارى فرمود: اگر عالمان دين و زمامداران ، فاسد شدند، مردم نيز فاسد مى شوند.
و در سخن ديگر فرمود: عوام امت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امت من ! شخصى پرسيد: خواص امت چه كسانى هستند؟. فرمود: خواص امت من چهار دسته اند: 1 -زمامداران . 2 -دانشمندان . 3 - عابدان. 4- تاجران . 40
شخصى ديگر پرسيد: چگونه ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبيبان مردمند، وقتى طبيب بيمار باشد، بيماران را چه كسى درمان كند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه كسى راه رونده را هدايت مى كند؟ و تاجران امين مردمند، وقتى كه امين خيانت كرد، به چه كسى بايد اطمينان نمود؟
بنابراين گناه مسئولين ، چهره ها، علما، نهادها، نويسندگان ،
بزرگان و سادات بيشتر به حساب مى آيد.

منابع:ما را در سایت عمومی دنبال می کنید

برچسب : پوچ, نویسنده : A K fcb1379 بازدید : 153 تاريخ : شنبه 23 آذر 1392 ساعت: 20:32

آرشیو مطالب

خبرنامه